عضو شوید
عضویت سریع
آمار وب سایت:
بازدید امروز : 17 بازدید دیروز : 0 بازدید هفته : 22 بازدید ماه : 304 بازدید کل : 13000 تعداد مطالب : 70 تعداد نظرات : 2 تعداد آنلاین : 1
آمار مطالب
آمار کاربران
کاربران آنلاین
آمار بازدید
آه قلبم بی صدا؛ هرروز و شب
میدهد افسردگی با سوز و تب
چاره ی دردم بود ؛ تنها به لب
بوسه ی لب های لعل او ؛ دوا
زندگی بخشد دلم ؛ بی انتها...
آرزویم مهر دل ؛ از با وفا
تاکنم دل ازغم دوران رها
انتظار هرشب و روزم لقا
کی رسد یا رب؛ وصال نازنین
تادلم شادی ببخشدیاسمین
رسم ما بخشیدن دل با شعف
ذبح مه پیکر شدن ؛ تنها هدف
در خیال مهر اندک جان به کف
گام آهو سای دلبر روی چشم
کاش گویدمهر خودرا غیر خشم
راه دلبرشد بسی پرپیچ و تار
وای شیدا گر نباشد بخت یار
کی خیال او شود تخت ازنگار
سینه اش مجمر برای دل شود
بس که راه مه لقا مشکل شود
گرچه سعی دل بودعاشق شدن
نا توان اما ؛ به غم فایق شدن
روح مهسا ؛ مایل فاسق شدن
قلب شیدا گشته محزون از جفا
چاره ی این سوز و غم : تنها وفا
در قمار ؛ زنده گانی باختم
بس که درفکر نگارم تاختم
قلب شیدالانه وی ساختم
نا توان گردیدم اینک بی هدف
ظلمت تنهایی وغم بسته صف
داد ازاین سوزدل شیدا شدن
در نگاه اجنبی ؛ رسوا شدن
خسته دل ازظلمت تنها شدن
گشته ام بیچاره از فکر صنم
با چه آمالی فغان از دل زنم
درد شیدا ؛ دوری دل از صنم
سوزدل بامهر او؛ همواره کم
روزوشب دورازصنم عین عدم
خنده مه پیکرش بخشیده جان
قهر دلبر ؛ پشت او سازد کمان
آفرین بر مهوش ؛ درد آشنا
کرده بامهرش دلم ازغم جدا
کام دل باوی شدن بی انتها
ای خوشا مهرش پروبالم دهد
خنده اش سوغاتی عالم دهد
فی امان الله ؛ ای غم های دل
عشق مهساکرده گلشن راه گل
خسته ام ؛ از افعی و کین اِبل
کاش این کین شتر مدفون شود
جای آن؛ قلب همه گلگون شود
هرکجا حال تو باشد روبه راه
میشوم قربان تو شام و پگاه
آرزویم ؛ فقر قلبت باشد : آه
هرچه قلبم میشود شیدای تو
میکند گیتی بسی؛ رسوای تو
کاش با شور نگارم سر کنم
روح اشعار صنم ؛ از بر کنم
قلب شیدا ذبح مه پیکر کنم
آرزویم ؛ قهر سوز از دل بود
مابقی عمرم لب ساحل بود
چرا نگشته باورت ؛ بسوزم از فراق مه
که حاکم دلم تویی؛ به روح خسته پادشه
در آرزوی نازنین ؛ نشسته قلب خون به ره
به غمزه ملیح تان؛ تمام روز و شب غمین
فغان از این همه جفا؛ نموده اهرمن کمین
چرا بسی جفاکنی بجای هرمحبتم
بیا بیا نگار دل ؛ در آرزوی صحبتم
مکن رها پریوشا که درجفای محنتم
تمام آرزوی دل ؛ نگاه روی ماه تو
بدین امل جلادهم؛ غباروخاک راه تو
دلا اندیشه ی لیلی رها کن
جراحتهای وی ؛ تنها دوا کن
بیا نقش پریسایش؛ جدا کن
دگر واقف شدم ؛ مهری نبینی
به جرم عاشقی باغم نشینی
دلا با غمزه ی لیلی؛ به جوشی
که بوی وصل وی هردم بکوشی
فغان اینگونه در غم ها خموشی
چرا باور نمی داری ؛ حقیقت
که اصرارت نباشد ؛ راه وصلت
فدای گام لیلی ؛ روح و قلبم
فغان ازغمزه اش؛ غم شدنصیبم
نشیند روز و شب ؛ نزد رقیبم
نصیحت ها دگر ؛ سودی ندارد
نگارین راس دل ؛ ناوک بکارد.
فراق نازنین دلها چون خون کرد
تمام روز وشب؛ غمها فزون کرد
امیدما به غایت ؛ سر نگون کرد
فغان از خواهش قلبم ؛ دوباره
که باشد در تب مه ؛ پاره پاره
همی در باور ؛ مادی گرایی
که اکثربوده در ماتم سرایی
بود سود عمل تنها ؛ فرایی
الهی ؛ منجی عالم ندا کن
زِمهر واقعی ؛ ما را وفا کن
الهی ؛ در زمان کینه و غش
که باشد فلب صدیقان در آتش
برآنها نعمتی بافضل خودبخش
که بهتر واقفی عشّاق صادق
بسا دلخون شده ازجور فاسق
مودب با ادب محبوب گردد
نگارین راحیا محجوب گردد
پلیدی با وفا سرکوب گردد
زکات دانش مردان به تدریس
عبادت برخدا باچشم پُرخیس
نگاهی مهربان برهر یتیمی
بود امر ؛ نکو کار و حکیمی
نکو سیرت بود او را ندیمی
رضای ایزدی؛ مشمول وافی
یقین یادخدا؛ درمان وشافی
حقیقت گو ؛ ولو خسران ببینی
محبت کن که راس دل نشینی
بسی کوشش نمادرحکم دینی
رها کن سینه را ؛ از فقر فکری
به صدر سینه بینی ؛ فکر بکری
دلا پیچیده شد؛ اسرار گیتی
ملوّن بوده چون دستار گیتی
سعادت بهره برد احرار گیتی
اجل بر آدمی ؛ پوشیده باشد
خوشادل؛ باوفا کوشیده باشد
چه نفرت زا بود ؛ عهد منافق
به قول او مشو؛یک لحظه واثق
بسا خنجر زند ؛ بر قلب صادق
شماتت ها کند؛ هر دم ریا کار
قلوب عاشقان ؛ همواره تب دار
ظرافت : حاصل امر علیمان
سلاست؛ باهنرسازد کلیمان
مناعت گل دهد؛قلب سَلیمان
نگارا عهد خود ؛ نیکو وفا کن
دنائت از دل و روحت جدا کن
ریاکاری بود درس شیاطین
جفاکاری کند دلهای ننگین
وفاداری نما با حکم وطّین
رهاکن سینه رااز حقدوسردی
فدای نفع جمعی: سود فردی
زنا سر منشا ؛ فقر است و تنگی
زنای محسنه فسق است وننگی
صداقت درعمل : بی شک زرنگی
مبرا گشته صادق ؛ از شرارت
فغان دل های عاشق در مرارت
نکو کاری نما ؛ هنگام قدرت
دلالت بروفا؛ پاکی به فطرت
مناعت آورد نیکو؛ به سیرت
کلید جنّت اعلا : محبّت
نوازش بریتیمان با شفقت
امور هر دنی؛ افشای اسرار
دلیل فتنه ها؛ دل های بیمار
دلا دوری نما از قوم خونخوار
که هجرت بوده داروی مرارت
محبت بر غمین ؛ روح امارت
فدای هر دل ؛ آئینه واری
نشان اهرمن باحقدوخواری
کرامت از دل فاسق فراری
به حکم ایزدی شان صدارت
بدست صالحین باشدنهایت
سحرگاهان عبادت بر اهورا
شبانگاهان به نفع خلق شورا
سپاس ایزدی در ضعف و یارا
حلاوت ؛ در دل هر راد مردی
برای سوزدل بخشیده سردی
یقین دریوزگی عین اسارت
به وقت اغتنا ننگ و حقارت
سعادت بهترازصدها عمارت
همانا سلطنت با نفس پاکی
ولی بار طمع چون فقر خاکی
نهایت ارتشاء رکن شقاوت
شقاوت میوه ننگ و عداوت
عداوت قاطع حلم و طراوت
سلاست زینت مرد سخنور
سعادت منشانیکی به مادر
شرارت در ید افعی اصالت
اصالت بوده لازم درصدارت
صدارت بوده شایان امامت
به بوی مهدی منجی نشینیم
که از جور و جفا دیگر نبینیم.
بهای آدمی حلم و رشادت
امور هرسخی بذل وارادت
سخاوت درخفا عین عبادت
به حکم ایزدی ستّار گردیم
نکوکاریم اگر درشان مَردیم
عدالت خواستگاه راد مردان
شجاعت در نیام شیر میدان
سخاوت تحفه اخلاص وجدان
همانا آدمی محکوم و معدوم
نهایت زندگی رااوست محروم
محبت راه فتح روح و دلها
نجابت عاقبت در قلب بینا
سعادت در رضای ربّ یکتا
حسادت میوه بغض وحقارت
حقارت موجب بند و اسارت
گفته ای تامحوچشمانت شوم؛ اغما شدم
عاشقِ پُرشور پیمانت شوم؛ شیدا شدم
در خیال وصل و حیرانت شوم؛ دروآ شدم
حاصل شیدای دروآ ؛ صد دریغا : سوز و تب
قلب خونین شرحه شرحه؛زارتنها روز وشب
خراباتی شدم از جور یاران
دلم در زیر سُمهای سواران
کویر تشنه ام؛ محتاج باران
فغان از فُرق مهسا بیقرارم
انیسم گریه و خوابی ندارم
صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 7 صفحه بعد
تبادل لینک هوشمند برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان رادمردان و آدرس radmardan.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.
RSS